English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (2928 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to look for anything U چیزی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
to search for anything U پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
Other Matches
to poke a bout U ول گشتن
slosh U ول گشتن
search U گشتن
searched U گشتن
searches U گشتن
to knock about U ول گشتن
searchingly U گشتن
seeking U گشتن
putters U ول گشتن
roam U گشتن
seeks U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
to fool about U ول گشتن
hang around U ول گشتن
to go about U گشتن
go about U گشتن
seek U گشتن
sloshing U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
swivel U گشتن
swivelled U گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
swivels U گشتن
roamed U گشتن
puttered U ول گشتن
seach U گشتن
roams U گشتن
putter U ول گشتن
strangle U ول گشتن
puttering U ول گشتن
roaming U گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
puttering U مهمل گشتن
turn U گشتن چرخیدن
turns U گشتن چرخیدن
putter U مهمل گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
to draw blank U گشتن وچیزی
orbits U بدورمداری گشتن
puttered U مهمل گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
grow U شدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
grows U شدن گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
fossick U خوب گشتن
orbit U بدورمداری گشتن
trundled U گشتن چرخیدن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to look for work U پی کار گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
circumvolve U دور گشتن
idles U ازاد گشتن
idled U ازاد گشتن
putters U مهمل گشتن
trundles U گشتن چرخیدن
idlest U ازاد گشتن
to rev up U تند گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
trolls U گشتن سراییدن
idle U ازاد گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
to turn round U دور گشتن
troll U گشتن سراییدن
ranksack U خوب گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
roll U غلت خوردن گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
rolled U غلت خوردن گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
rolls U غلت خوردن گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
slue U بدور محورثابتی گشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
go U گشتن رواج داشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
goes U گشتن رواج داشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
revving U تند گشتن دور برداشتن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
rotates U دور محور خود گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
rotate U دور محور خود گشتن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
rev U تند گشتن دور برداشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
orb U بدور مدار معینی گشتن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
straggled U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com